نجف الاشرف - بیت الحسن غزالی
با زبان سلیس فارسی و با لهجه عراقی ، پرسون پرسون سراغ بیت حسن غزالی رو گرفتیم . بعد از چند بار پرس و جو تازه فهمیدیم راننده سوناتا کلی مرام به خرج داده و ما رو دقیقا رسونده سر خیابون حسن غزالی اینا .
پاچه هام رو بالا دادم و با دمپایی پلاستیکی ام ، شالاپ شالاپ رفتیم سمت خونه حسن آقا ، خیابان بی لامپ و تاریک رو رد کردیم که دیدیم چند فقره چشم به ما زل زدند ، بچه های خودمون بودند که تو تاریکی محض منتظرمون وایستاده بودند . بعد از سلام و احوال پرسی پیچیدیم توی یک کوچه و رفتیم به سمت منزل حسن آقا غزالی . وسطهای کوچه بعد از یک برآمدگی یک خانه نیم ساخته که درب هاش باز بود دیده می شد . بچه ها می گفتند حسن آقا با همسایه روبرویی شون که خانه بزرگتری داره صحبت کرده و نصفی از بچه ها منزل ایشان مستقر هستند .
وارد خانه که شدیم و از یک حیاط کوچک گلی رد شدیم و وارد اتاق شدیم . همه ی بچه ها دور تا دور اتاق نشسته بودند و با دیدن ما ، کلی تحویلمون گرفتند و برامون جا باز کردند . برادر حسن آقا استقبالمون آمد و با دیده بوسی از بچه ها زمین گیر شدیم .
چند دقیقه ای به من چطورم و تو چطوری و داداشت چطوره گذشت و رفتیم سراغ کلیات ! وای فای رایگان حسن غزالی به راه بود و کور از خدا چی می خواد ؟ یک وای فای مفت !!
شروع کردیم به پیام فرستادن و عکس رد و بدل کردن با پایتخت . چند روزی بود از بچه هام تو تهران خبر درست و درمونی نداشتم . چند تا عکس فرستادم و گپی با همراه اولم زدم . . .
بحث بین بچه های کاروان ارز و دینار بود می گفتند بازار نرم افزار "بله" برای خرید ارز داغ داغه . . .
بچه ها به من می گفتند تو نرم افزار "بله" ثبت نام کن و بعد از گرفتن دینار ، همون جلو در بانک دلالها با اختلاف سیصدهزار تومان می خرند . در کسری از ساعت سیصد هزار کاسبی ! صف و شلوغی بانکها هم چند روز اول بوده که مردم احتیاج داشتند ، الان فقط دلالها و کاسبها دنبال دینار هستند . حرص پول بی زبان هوش و حواس رو از منم گرفت و شروع کردم با گوشی ام ور رفتن که ثبت نام کنم و سیصد هزار بزنم به جیب مبارک .
دست به کار شدم و یکی ، دو ساعتی که اونجا بودم بیش از 50 یا 60 بار تمام شرایط بانکداری جمهوری اسلامی رو قبول کردم تا یکصد هزار دینار به قرار هر 1000 دیناری 9600 تومان بگیرم ولی آخرش با پیغام خطا مواجه شدم . بچه ها چراغ رو خاموش کرده بودند و اصغر رامندی داشت امین الله می خوند . . . اَلسَّلامُ عَلَیک یااَمینَ اللَّهِ فى اَرْضِهِ، وَحُجَّتَهُ عَلى عِبادِهِ، . . . کد ملی ده رقمی خود را به دقت وارد کنید : بازگشت به مرحله قبل . . . اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسى مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک راضِیةً بِقَضآئِک . . . شماره گذرنامه خود را وارد کنید . به عنوان نمونه : p12345678 بازگشت به مرحله قبل . . . مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْیا بِحَمْدِک وَثَنآئِک . . . لطفا کمی صبر کنید . . . در استعلام اطلاعات مشکلی پیش آمده است . بازگشت اَنْتَ اِلهى وَسَیدى وَمَوْلاىَ . . .
گریه ام گرفته بود . . . نه از آجر شدن نان و راه ندادن تکنولوژی اختصاص ارز زیارتی توسط دولت فخیمه بلکه به خاطر اَنْتَ اِلهى وَسَیدى وَمَوْلاىَ . . . انصراف دادم و گوشی و وای فای و همه ی کوفتی هاشو خاموش کردم و نشستم پای روضه . . .
یکی از فایلهای دو دقیقه ای نجف (بقیه فایلها هم موجود است )
رفتیم در خونه ی مادر خوبیها حضرت زهرا سلام الله علیها
حاج قاسم سنگ تموم گذاشت . حال مجلس هم خوب بود . به ذهنم رسید این مجلس از اون مجلس های موندگاره . بازم کوفتی(موبایل) رو روشن کردم و صدای روضه رو تو تراکتهای 2 دقیقه 2 دقیقه ای ضبط کردم . . .
وسط سینه زنی و ذکر گفتن چند تایی بچه و آدم بزرگ اومدند و کنارمون سینه زدند و ذکر گفتند . حاج قاسم هم مثل همیشه خوش سلیقگی کرد و ذکر های عربی زیاد می گفت و استفاده کرد تا اونها هم حالی ببرند .
محبوب من محبوب عالمی است .
چراغها رو روشن کردند و سفره پهن شد . خدا برکت به زندگی این بنده خدا بده به اندازه 15 مرد جنگی از غذا و نان و سبزی و پیاز و هندوانه و نوشابه و میوه و . . .
- ۱ نظر
- ۰۹ آذر ۹۷ ، ۰۱:۰۶