چلچله

اینجا نه جای ماندن که گاه رفتن است . . .

چلچله

اینجا نه جای ماندن که گاه رفتن است . . .

چلچله

a.chelcheleh@chmail.ir وبلاگ چلچله

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

بن بست کوچه اول (6)

سه شنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۲، ۰۹:۲۰ ب.ظ

       اون سالها تازه کلاس مداحی حاج منصور (معروف به کلاس مداحی حسین جان ) راه افتاده بود و جمعه صبحها به همراه یکی ، دو تا از بچه ها می رفتیم مسجد ارک . صنف لباس فروشها و . . . و از کلاسها استفاده می کردیم ، زیاد تو فضای مداحی نبودم ، آموختن فن خوانندگی و بهره های معرفتی کلاسها من رو علاقمند به شرکت در کلاسها می کرد .

     آذر ماه 80 بود که من و امید حکیم زاده و حسین مقصودی رفتیم خدمت زیر پرچم . 2 ماه توی یزد دوره آموزشی را گذراندیم ، دوران خوبی بود ، شبهای جمعه که بچه ها توی تهرون هیئت داشتند ما هم زیر میله پرچم میدون صبحگاه پادگان جمع می شدیم و سلامی به حضرت می دادیم و حسین که توی یزد فامیل داشت میوه می آورد و از خودمون پذیرایی می کردیم . از بد حادثه یکی از بچه های شهرک ولی عصر که تو کلاس مداحی می اومد ما رو اونجا دید و خلاصه شدیم مداح گروهان حضرت مسلم علیه السلام .

      گروهان ما بچه های خیلی خوبی داشت و بیشترشون بچه هیئتی و اینکاره ، مکتب خوبی بود برای خودش ، از 7 شب هفته 4 شب برنامه داشتیم ، شب جمعه ها که هیئت داشتیم و زیارت عاشورا می خوندیم ، شب چهارشنبه ها سوره واقعه می خوندیم ، یک شب هم که تو خاطرم نیست چه شبی بود مناجات مسجد کوفه حضرت امیر رو می خوندیم و خلاصه بساطی بود برای خودش . ما هم که شده بودیم حاج منصور آسایشگاه ، نه اینکه همه تازه از خونه کنده شده بودن و دلشون تنگ مامان هاشون بود ، تا سلامی می دادم هق هق گریه همه در میومد و ما به خودمون می گرفتیم که بابا عجب مداح اهل دلی بودیم و خودمون نمی دونستیم ها . حاج علی منصورینا !!!

   گروهان ما توی اون دوره آموزشی گروهان نمونه شد و مورد تشویق قرار گرفت .

   محرم سال 80 بود که به همراه اکبر (مرد غبار آلوده) و مصطفی نشریه محرمنامه رو زدیم که برای خودش حکایتها داره که به شرط حیات ، بنا دارم از نشریاتی که تاکنون در مجموعه کار شده مطلبی بنویسم . ده شب هیئت و ده شماره نشریه ، بعضی شبها نشریه داغ داغ می رسید دست بچه های هیئت ، زیرش خورده بود واحد فرهنگی هیئت محبان فاطمه الزهرا سلام الله علیها .

   مسابقه ای هم از همون مطالب داخل نشریه طرح کردیم و جایزه اش شد سفر مشهد مقدس با کاروان هیئت .

   از اولین کارهای مشترک من و اکبر بود . هنوز هم که هنوزه هر ده شماره محرمنامه رو دارم و بهش عشق می ورزم و هر از چندگاهی تورقی و مرور خاطراتی .

   یادمه برای کارهای تحقیقاتی و در برهه ای معرفتی خودم به شدت دنبال کتاب بودم و کتابخونه اکبر هم منبع خوبی برای من ، بگذریم که هر کدام از کتابهای موجود در کتابخونه اکبر آقا ضمیمه شفاهی هم داشت و اون ضمیمه حرفهای اکبر بود در رابطه با کتاب ، نویسنده ، موضوع کتاب و . . .

   شبی که قرار بود فرداش برم برای خدمت سربازی ، قریب یک کارتن پر ، از کتابهای اکبر رو تحویلش دادم ، بنده خدا واعجبایی گفت و کلی من رو دعا کرد ، بنده خدا فکر کرده بود راهزنی به کتابخونه اش زده و کلی از کتابهاش رو برده !  

   البته اینجا جای گفتنش هست که این سنت خوب رو از ابراهیم به یادگار دارم ، چطور ؟ عرض می کنم .

   شبی از شبهای دانش آموز بودنمون مسئله ای پیش آمد و مثل همیشه برای مشورت درب خانه ابراهیم یادگاری (بگذارید راحت باشم ) آی یادگاری رفتم ، بحث مفصلی شد و در آخر آی یادگاری گفت : علی چند دقیقه باش تا چیزی برایت بیاورم ، منتظر ماندم و پس از چند دقیقه آی یادگاری آمد ، یک کیسه مشمایی و کتاب حلزونهای خانه به دوش توی دستش بود ، کتاب را در تکمیل مباحث به دستم داد و کیسه مشمایی را با توضیحی اینگونه برایم باز کرد.

   علی من هر از چند گاهی بر حسب عادت در حین حرف زدن و گعده گرفتن ، تسبیحی از بچه ها می گیرم تا دوری بزنم و از روی بی حواسی در جیبم می گذارم و . . . چند روز پیش همه تسبیحها رو گذاشتم توی این کیسه مشمایی تا به صاحبانش برسانم ! یک کیسه مشمایی تسبیح رنگ و وارنگ که از توی کیسه چند تا از تسبیحهای گمشده من هم خودنمایی می کرد که برداشتم .     

    از آن روز به بعد هر از چند گاهی لوازمم را جابجا می کنم و اقلامی که به امانت از رفقا گرفته ام را به صاحبانش بر می گردانم . این اخلاق حسنه را از آی یادگاری دارم .

    بگذریم اون سال نشریه هیئت خیلی گل کرد و خیلی از بچه ها مطالبش رو دنبال می کردند .

   به سند سررسیدهای قدیمی نوشته خودم ، سال 80 سخنران هیئت آقای باقرزاده بود و من یکی از پا ثابتهای منبر ایشان ، از اون سال 80  به این طرف شاید همه کاری توی مجموعه هیئت انجام داده ام ، از تزئینات موالید گرفته که با مرحوم سعید صادقی و . . . انجام می دادیم ، تا پیگیر تدارکات غذا و اعلامیه هیئت زدن و . . . ، یک مدتی توی هیئت زیارت عاشورا می خوندم ، بعدش رسید به واقعه خواندن و  الان هم با سعی و تلاش ، بلند صلوات می فرستم ، چند صباحی با محسن مظاهری و سید علی صادقی جزء برق کارهای هیئت بودم و اولین بار و آخرین بار توی کل عمرم جوشکاری رو برای پایه پرچمهای هیئت انجام دادم .  

نظرات  (۱۴)

سلام

قدیم با امکانات کم چه میکردن

حالا.....

پاسخ:
سلام 
الان هم قدیم ِ چند سال بعد هست و خیلیها خیلی کارها می کنند . 
اجرکم عندالله 
ممنون که نگاهتون رو هدیه کردید و 
علی یارمون
دوباره سلام، همیشه سلام روزیتان، همیشه سلام بینمان.
برادر عرضم بخاطر روابط بین بچه هاست که هرچه همش بزنیم...
گذشته ها گذشته،
شاید اشتباه کنم اما از تأسیس وبلاگ هایمان به این طرف، احساس میکنم روابط سنگین شده اند و گاها معنادار، فضلا از داخل حسینیه که بعضی حرفا رو آدم میشنوه که درباره همدیگه...
مرور خاطره ها و حرف و حدیث ها بوی خوش عبرت اندوزی برای پیشرفت ندارند، انگار.
میدونی که منظورم فضای حاکم است نه وبلاگ شما
  • امیرحسین-زاویه
  • سلام --

    نوشته اهتون رو تا آخر خوندم واقعا پشت کار خوبی داشتید تو محرم با امکانات کم شبی یه نشریه واقعا جای تقدیر داره ایشالله ماهم توفیق خدمت بیشتر تو دستگاه سیدالشهدا رو داشته باشیم
    پاسخ:
    سلام 
    ممنون که می خونیم . 
    نقل خاطراتم نه از این باب است که بگویم ما هم . . . خیلی زحمت کشیدیم !!
    نه داداش !
    بیشتر جوالدوز زدن به خودمه که چه توفیقاتی داشتم و حالا . . . 
    خدا توفیق دهد . 
    علی یارمون 

    سلام
    توقف مطلقا ممنوع
    نگاه به عقب ممنوع ( چون ما مضی مضی)
    درمان ناامیدی" از  وبلاگ توبه مرور شود
    5بار هم از روی تصمیم کبری برای فرداها بنویسید
    خودمم میدونم خیلی پررروام   چیه؟
    پاسخ:

    سلام ، آقا مجید گل ، گلاب و عرق بیدمشک !!

    خوندم توبه نامه ات را در باب ناامیدی . 

    امیرالمومنین علیه السلام :

    امیدوارترین مردم کسی است که اگر نقصی در کارش پدید آید بی تأمل

    در راه اصلاحش بکوشد.

    ممنون از نقل حدیث ، خدایی کلمات حضرات به آدم جان می دهد . 

    ولی کجای مطالبم بوی ناامیدی می داد ؟ 

    البته تصمیم کبراهایم را نوشته ام ، ولی شما بگویی باز هم می نویسم ، اصولا نویسم خوبه !!

    - هرچقده هم که پر رو باشی ، بازهم خیلی راه داری به ما برسی داداش . چیه ؟


  • علی اکبر قلیچ خانی
  • از جوابت خوشمان آمد موفق باشی برادر، در جنگ با دوستان من همیشه اسیرم، حتما نیاز به نقد داریم همه مان ، شاید برداشت من درست نبوده ، من ناراحتیم از این است که هنوز جریان نشده ایم، به شدت در آزارم و از دوستانی مثل شما که سالها با مشی و مرام هم آشناییم توقع جریان راه اندازی را دارم که یار در این بزم باشیم نه این که با ابراز رای باعث کندی و تاخیر شویم ، زیاد هم دنبال اعمال نظر بودن برادر، در جریان فکری کار درستی نیست باید فضا را آماده کرد موانع را برداشت قیف و قیر بازی ما را به جایی نمی رساند خودت هم بهتر می دانی ولی به قول من کمتر حرف گوش کن شده ای و به قول خودت تا حرف چه باشد که گوش کنی و در این لفظ بازی ها فقط زمان است که از دست می رود... اکبر وظیفه تو دعا کردن است و بس

    پاسخ:
    سلام 
    به نظر حقیر ، «اکبر وظیفه تو دعا کردن است و بس» اشتباه است !!
    باید وسط میدان باشید ! شما که میوندارید !! 
    علی یارمون 
    بن بست نشین کوچه اول !!


  • احمد اسلامی
  • سلام بر چلچله...
    بلاگی به نام اشک و عشق زدم.
    لطف کنید و با حضورتون منور بفرمایید.
    یا علی
    http://ashkoeshgh.blog.ir
    پاسخ:
    سلام  
    به میمنت و مبارکی ، به عرصه مجاز خوش آمدید . 
    راستی چی چی بنامیمت (عاشق اشکو !! )
    علی یارمون
  • محمد تقی عسکری رکن آبادی
  • سلام علی جان

    ایام خوش آن بود که با دوست به سر شد ...

    قشنگ بود

    علی یارمون

    پاسخ:
    سلام اهل سحر
    ممنون که نگاهت را هدیه ام کردی . 
    علی یارمون

  • علی اکبر قلیچ خانی
  • سلام متن کامنت ات برای لمس شدگی را خواندم. جدیدا احساس می‌کنم که تیکه خورم در مجاز و واقع  و حضر و نهان ازت زیاد شده و هر از گاهی موشکی  یا خمپاره ای به سمت م روان داری که هر چه از دوست رسد نیکوست .
    کلیتی از خودم که خودت هم می دانی را یکبار دیگر بگویم که: من در زمینه ای که کمی اطلاعات داشته باشم و بتوانم کاری که جهالتش کمتر باشد انجام دهم را از خدا توفیق انجام خواسته ام. بنایی هم غیر از آن ندارم . تجربه کار دوستان قدیم و جدیدم این را به من آموزانده آهسته و پیوسته بگازم که موتور نسوزانم . برای این سرعت ترمز معنا ندارد همان ایستادن کفایت می کند. دوستی ها ارزشمند است قدرش را می دانم و برای حفظش، سعی می کنم تمام حرمت مربوطه  را نگه دام. زمان در گذر است .می دانیم آن چه می ماند خیر و نیکی است که نشات از علم دارد ... علی امامت

    پاسخ:
    سلام 
    (اگر بنا را به موشک بگذاریم که شما گذاشته ای )
    اصولا موشک که به سنگر خودی بخورد چندین احتمال وجود دارد : 1) یا اشکال فنی و اشتباه بوده است 2) یا گرا اشتباه بوده است و بازهم اشتباه اصابت کرده است 3) موشک را به سنگر خالی خودی زده ای تا دشمن را به اشتباه بیندازی . 4) احتمال دارد که موشک غیر جنگی باشد و تنها برای آزمایش چکانده شده است 5) به مواضع خودی که در دست دشمن است زده ای 6) اعلام جنگ است و به مواضع دشمن زده ای . 7) باز هم بگم . . . 
    غبارجان اصل موضوع این است که چلچله و موشک !! ما موشکمون کجا بود !!

    هر از چندگاهی هدیه ای به دوست خوبم تقدیم می کنم . همین !!! 

    به هر حال این اختلاف دیدگاهها است که دنیا را دنیا کرده ، خیلی موضوعات و جانب داری ها و . . .  که می فرمایید حقیر نمی پسندم و چون از مشی شما آگاهم ، اعلام می کنم . می دانم خوشحال می شوید . 
    در ضمن بنده نیز بسیار محتاج انتقادات و بحثهای چالشی خوانندگان خودم هستم . 
    به عنوان مثال در مطلب سیدعزیز 2 که در هنگام نگارش ، به شدت تحت فشار بوده و در شرایطی کاملا خاص قلم زدم ، چندین و چند ایراد نگارشی وجود داشت که بعضا دوستانی منت بر گردنم گذاشته و منتقل کردند و حقیر بسیار مشعوف ، اصلاح کردم . 
    حال چه متعالی تر که خوانندگانم درخصوص رویکردها و دیدگاهم نسبت به مسائل ، همین دقت نظر را داشته باشند . حقیر با روی گشاده (مثل همیشه) استقبال می کنم . 
    غرضم تنها دور هم بودن نیست ، می خواهم خودم هم به چالش کشیده شوم . . . 
    ممنونتونم . بازهم .   
    چلچله دوستون داره !! آی لاو یو . . . . 
    علی علیه السلام یارمون 

      
    امتحان هوش!
    تا آخر هیچ یک از شاگردان نتوانست به سوال که معلم عالیقدر طرح کرده بود جواب درستی بدهد.
    هر کس جوابی داد و هیچ کدام مورد پسند واقع نشد. سوال که رسول اکرم در میان اصحاب خود طرح کرده این بود. (درمیان دستگیره های ایمان کدام از همه محکم تر است؟).
    یکی از اصحاب جواب داد: "نماز"
    رسول اکرم(ص) گفت: "نه"
    دیگری گفت: "زکات"
    رسول اکرم گفت:" نه"
    سومی جواب داد: "روزه"
    رسول اکرم گفت:"نه"
    چهارمی گفت: " حج و عمره"
    رسول اکرم جواب داد: "نه"
    پنجمی گفت:"جهاد"
    باز هم رسول اکرم گفت:"نه"
    در اخیر جواب که مورد قبول واقع شود از میان جمع حاضر داده نشد، خود حضرت فرمود:" تمام این های که نام بردید کار های بزرگ و با فضیلیتی است، ولی هیچکدام از این ها آن که من پرسیدم نیست. محکم ترین دست گیر های ایمان دوست داشتن به خاطر خدا و دشمن داشتن به خاطر خدا است."

    پاسخ:
    سلام 
    ذره جان ، با اسم دیگری آمدید ! 
    ممنون از آمدنتون و مطلبتون . 
    علی یارمون
  • امید زکی زاده
  • سلام حاج علی منصورینا!

    چه خاطراتی...

    به به!

    جوش کاری هم کردی شما؟!

    پاسخ:
    سلام 
    تازه خاطرات جنگ و جبهه را نگفتم ، از ترس شائبه ریا . . . 
    ممنون که نگاهت را هدیه ام کردی . 
    علی یارمون
  • محمد جمشیدی
  • سلام علی جان ... 
    کلاس مداحی حاجی... یادش بخیر .
    غم نبینی الهی . 
    پاسخ:
    سلام داداش 
    زود گذشت ، نه !! 
    هنوز یادداشتهای اون دوران رو دارم . 
    ایام خوش آن بود که با دوست به سر شد . 
    علی یارمون  
    سلام،
    بیا نگار آشنا،
    شب غمم سحرنما،
    مرا به نوکری خود،
    شها تو مفتخر نما،
    میکشی مرا حسین
    ...................
    اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد
    پاسخ:
    سلام 
    از شعری که نوشته اید معلومه خیلی آشنایید . 
    ای کاش مکشوف می شدید !!
    ممنون که خواندی مرا . 
    علی یارمون 
  • علی اکبر قلیچ خانی
  • سلام برادر، کتابها را دوستان می بردند و نمی آوردند یکیش شما بودی که کتاب بر اعظم فسقلی کتابخانه ما بودی، یادش بخیر آن زمانه حرف گوش کن تر از حالات بودی. موفق باشی
    پاسخ:
     الان هم حرف گوش کن هستیم . تا حرف چی باشه !!
    علی یارمون
  • احمد اسلامی
  • سلام چلچله...
    موفق باشی .
    یاعلی
    پاسخ:
    علیک سلام 
    ممنون که سر زدی . 
    علی یارمون

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی