من یک چلچله هستم .
پرنده ای مهاجر .
چلچله آمده است که برود . . . فکر ماندن ندارد و همیشه کوله سفرش مهیاست .
نه اینجا جای ماندن است و نه چلچله اهل ماندن
هر آنچه در کوله بارش می گذارد برای رفتن است نه ماندن .
سیاهه هایم هم حکم نغمه سرایی و دلتنگی چلچله در غربت پاییزان است .