چلچله

اینجا نه جای ماندن که گاه رفتن است . . .

چلچله

اینجا نه جای ماندن که گاه رفتن است . . .

چلچله

a.chelcheleh@chmail.ir وبلاگ چلچله

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

سربند سرخ یازهرا (سلام الله علیها)

سه شنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۳۳ ق.ظ

   عوارض بمبهای شیمیایی و ترکشهای دفاع هشت ساله سخت ، در گوشه ای و دست پیوند داده شده ، مهره های ضربه دیده که شریان اصلی اعصاب را به سختی می فشرد همه و همه جمع در تن رنجور و خسته ای است به نام جلال .

   یادگاریهای عزت و شرافت بود از دنیای دون ما خاکیان دست تهی ، که شهادت هر کدامشان شفاعتها با دنبال دارد .

   در عوض نگاه مهربان و پدرانه ای که هر روز به کودکانش هدیه می کرد ، خاطرات شیطنت های کودکانه ای که پیش مادر و برادرانش به امانت گذارد ، خاطرات سراسر خلوص و بی آلایشی که به همرزمانش ودیعه سپرد . همه و همه در کنار شجاعت و ازخودگذشتگی مثال زدنی ، چهره جلال را پس از سالها در ذهنمان تصویر می کند .

   او از تبار دلیر مردانی بود که  سن شناسنامه هایشان را بالا می بردند تا مردانگی خود را به خردسالی سجلشان به اثبات برسانند پای در میدانی نهند که مردان چند ده ساله لنگان لنگان گام برمی داشتند .

      روح او سراسر استقامت و پایمردی بود ، تن خاکی او دیگر تاب جراحت نداشت ، ولی روح بزرگ او همچون شیرمردان سپاه محمد رسول الله باز هم مثل همان روزهای رویایی جنگ به دنبال هجمه بر دشمنان ارض و ناموس این مرز و بوم بود . با هر کدام از همرزمانش که به گفتگو نشستیم ، با قوت می گفتند او باید با شهادت می رفت ، حیف جلال بود که در بستر آسایش و با مرگ برود .

    تا به حال اشک مردان جنگ رفته محلمان را ندیده بودم . مردانی که در فقدام عزیزانشان خم به ابرو نیاوردند ، اکنون اشکواره ای برپا ساختند با قافیه جلال و ردیف یازهرا (سلام الله علیها)

سِرِّ خواندن روضه مادر پهلو شکسته مان زهرای مرضیه (سلام الله علیها) و فریاد یازهرا یازهرای تشییع گزاران غسال خانه بهشت زهرا را نمی دانم . فقط این گمشده ذهن من با بستن سربند سرخ یازهرا (سلام الله علیها) در قبر کامل تر شد و هنوز به دنبال جوابی حیرانم .


    از برادرشان پرسیدیم در این چند سال که درگیر تألمات و جراحتها بود حرفی از قیامت ، مرگ و ترس از حساب و کتاب نداشت ؟

    خوابی را نقل کرد که جواب همه این سوالات بود .

    نقل کرد : در آی سی یو یکی از همرزمان جلال به ملاقاتش آمد و شروع به صحبت با من کرد و با حرفهایش خاطر همه ما را نیز آسوده کرد .

     می گفت : چون من خیلی با جلال شوخی داشتم و از بچگی در جبهه با هم بودیم و تا کنون نیز رشته رفاقتمان را نبریدیم بی خجالت و رودربایسی به جلال گفتم : پسر وصیت نامه داری ؟ فکر قبر و قیامتت هستی ؟ که اینقدر بی خیال و شاد و خوشحال هستی ؟

   برایم خوابی را نقل کرد که در شبی از شبهای بیماری و رنجوری ، خواب جعفر(غلامرضا) را دیدم که با شهدای گردانشون جمع بودیم و جعفر به من گفت پسر اینجا چیکار می کنی ؟

    در همین بین فرمانده گردانمون داد زد : جعفر(غلامرضا) چیکار می کنی ؟ بیا بریم !

   جعفر گفت : هیچی ، می خواهم جلال را بیاورم .

    گفت : نه ! اون الان وقتش نشده ، ولش کن اون خودش زود میاد ، بیا بریم ، که یکدفعه از خواب می پرم .

    این مطلب را که دوست جلال به ما گفت ما هم خیالمون راحت شد که خود شهدا دست جلال را خواهند گرفت و به شفاعت آنها خواهد رسید که انشاءالله از این معبر به سلامت گذر کنند .  

نظرات  (۸)

سلام ,خسته نباشید

شما درباره این شهید والامقام کم نوشته اید بروید بیشتر تحقیق کنید که ایشان چگونه زندگی می کرد چگونه عبادت میکرد وچگونه دستگیری می نمودوچگونه شهید شد و بعداز شهادت حاجت هم... وهمیشه دلش برای نظام مقدس جمهوری اسلامی می تپیدتا آخرین لحظه عمر پربرکتش

پاسخ:
سلام بزرگوار !
البته از آدرس ایمیلتون مشخص است که همرزم و رفیق بوده اید !
بضاعت ما هم مثل خودمون کوچک است !
البته خودم را موظف می دانم به دل دادن به امر شما ولی از قلم شما رفیق چندین ساله ، کلام شیوا تر خواهد بود . 
اگر مطلبی نگارش شد ما را هم در جریان بگذارید تا اشاعه شود . 
ممنون که خواندیدم !
علی یارمون
  • خواهرزاده های شهید
  • ممنونیم که بیادشون بودید

     اجرتون باسلارشهیدان.

    پاسخ:
    سلام 
    جز وظیفه کاری نکرده ایم .
    البته در عین کم کاری !! 
  • سلعلی فصیحی رامندی
  •  سلام وبلاگ جالب و خوب و مفیدی دارید خوشحال میشم به وب من هم سر بزنید و با هم تبادل لینک داشته باشیم
    منتظرتون هستم کامنت بزارید
  • حسن رنجبر
  • سلام به خاطر مرور گرم بود چون با اپرا کار میکنم کپی نمی شد اما دوباره عکسهارو به سختی کپی کردم
    در ضمن دو تا عکس هم از آقا محرم گردان حمزه آپلود کرده اونا هم خوبه
    پاسخ:
    انشاءالله در ثوابش شریک باشیم. 
    یا علی مدد  

    سلام علی جان

    بااجازه در وبلاگ هیات فاطمیون قرار میدم

    خیلی عالی دستت درد نکنه

    یاعلی

  • امید زکی زاده
  • این روزها مشغول خواندن بابانظر هستم
    دلاورانی بودن اینها...
    "ای شهید ای آنکه بر کرانة ازلی و ابدی وجود نشسته ای، دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش"
    پاسخ:
    آنان دردانه های تاریخ اند که در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان عند ربهم یرزقون اند . 

    خیلی خوب
    پاسخ:
    ممنون از پیامت 
    علی یارمون
  • امیرحسین غزانی
  • به ما بازده نان و انجیر ما را

    مریز آبروی سرازیر ما را
    به ما بازده نان و انجیر ما را

    خدایا اگر دستبند تجمّل
    نمی‌بست دست کمانگیر ما را 

    کسی تا قیامت نمی‌کرد پیدا
    از آن گوشه ی کهکشان تیر ما را 

    ولی خسته بودیم و یاران همدل
    به نانی گرفتند شمشیر ما را

    ولی خسته بودیم و می‌برد توفان
    تمام شکوه اساطیر ما را 

    طلا را که مس کرد، دیگر ندانم
    چه خاصیتی بود اکسیر ما را


    محمد کاظم کاظمی
    پاسخ:
    ممنون از پیامت 
    علی یارمون

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی