بن بست کوچه اول (3)
سالهای 76 و 77 برای طیف بچه های ما سالهای طلایی بود . بیشتر اوقاتمون سرمون تو بحث و کتاب و این جور چیزها بود . روزی بر ما نمی گذشت مگر آنکه کتابی ، مجلسی و بحثی نداشته باشیم ، مربی های اون دوره آقا مجید . ا و آقا محسن . ر بودند و آقای باقرزاده که از هم دانشگاهیهای آقا محسن بود خیلی هوای ما رو داشت . عزیزانی که بی شک تاثیرات شگفتی در پی ریزی بنیانهای فکری من و خیلی از رفقای من داشتند . بگذریم که الان کمتر توفیق دیدارشون نصیبمون می شه ، ولی ما هنوز هم به چشم آقا مربی بهشون نگاه می کنیم . خدا حفظشون کنه .
واقعا برکت وجود بعضی از این آقایون که اسم بردم هنوز هم تو زندگی من و امثال من موج می زنه . این دوستان بعضاً تو خاطراتم برگه های زرینی رو نقش زده اند . مطلب "العبد" که درمورد آیت الله بهجت تو وبلاگ چلچله هست نمونه ای از زربرگهای زندگی شخص حقیر است که از نظر گذشت .
یادمه با اصغر باقرزاده که مرامی علمایی داشت و به شدت مجذوب بزرگان از جمله آقای بهجت بود رفتیم قم و ایشون دستمون رو گرفت و برد مسجد فاطمه زهرا سلام الله علیها و دیدار و دست بوسی آقای بهجت نصیبمون شد که شرحش تو اون مطلب آورده شده است .
سخنرانان هیئت دانش آموزی آقایان اخلاقی و باقرزاده بودند . هنوز که هنوزه یادداشتهای اون سالها رو تو سررسیدهای قدیمیم با افتخار حفظ کردم . مجالسمون سخنران محور بود و بعضاً خود این عزیزان روضه کوچکی می خوندند و اشکی می گرفتند و یا الله می دادند . اغلب اوقات هیئت خونه ج. اسدی بود . انقدر خونشون رفته بودیم که جاهای میخ و . . . رو از بر بودیم . هنوز که هنوزه وقتی از کوچه شهید عباس پالیزگیر رد می شم یاد اون روزها می افتم و آهی حواله درختهای جلوی اون خونه می کنم (البته به علت ساخت و ساز ، آثاری از اون خونه نمونده)
یک شب که باز هم خونه ج.اسدی هیئت داشتیم بعد از کلی مشورت و همفکری تصمیم بر این شد که از مراسم هیئت نوار کاستی ضبط کنیم که مثلا یادگاری تهیه کرده باشیم و بمونه برای بعدها .
تنها تکنولوژی که در دسترس بود یک ضبط دو بانده وسط طاقچه اتاق بود . یک نفرهم مسئولیت تهیه نوار و فشار دادن دکمه رکورد رو پذیرفت . اون شب بعد از جلسه قرآن و چند کلام سخنرانی ، همینکه چراغها خاموش شد فرد مامور از وسط جمع ، برپایی می ده و به سمت ضبط مادر مرده یورش میبره که به وظیفه خطیرش عمل کنه ! البته موفق هم می شه ، اما فقط برای چند ثانیه ، چون حسین محبی مداح هیئت می زنه تو پرمون که بابا برید دنبال همون بن بست کوچه اول و دنبال این چیزها نباشید . و البته که حق می گفت .
برنامه های هیئت خونه بچه ها می چرخید ، از برنامه هایی که بی شک به یادگار در ذهن بچه های اون هیئت مانده ، مجلسی بود که در خانه مهدی رضانژاد برگزار شد ، آقا محسن رحیمی که اون زمونها مسئولمون بود و تا آب حوض کشی ، همه کار برای ما و هیئتمون می کرد ، مشغول مناجات خانی بود و ته اتاق به کمدی تکیه زده بود . با نوای جانسوزی نغمه سر می داد که خدایا به ما نظری کن و توجهی و رزقی که یکهو صدایی اومد .
گویا مستجاب الدعوه ای میان ما بود و دست دعایی بالا برده بود و نفس حقی زده بود .
دیدیم گلدون تزئینی بالای کمد ، وسط اتاق پخشه و آقا محسن هم کپ کرده که این رزق اگه تو سرش خورده بود چه اتفاقی می افتاد . بگذریم که چند تا از بچه ها تکه های گلدون رو تبرکی برای شفا بردند .
سال 77 بود که حاج آقا شریفیان به مجموعه بزرگترهای هیئت بزرگترها (منظور هیئت محبان فاطمه الزهرا سلام الله علیها است) اضافه شدند و به عنوان سخنران چند صباحی هم به هیئت دانش آموزی می امدند به سند سررسیدهای نوجوانیم تا آخرهای سال 77 مطالب از صحبتهای حاجی شریفیان نقش بسته است .
صاحب وبلاگ تحفه دل http://nassersharifian.blogfa.com/
آخرهای سال 77 بود که با عوض شدن تیم کاری مربی های دانش آموزی ، فضای هیئت مون هم عوض شد . آقایان اخلاقی و رحیمی با جماعت ما خداحافظی کردند و خدابیامرز ابراهیم یادگاری مربی ما شد .نقش اول دو شماره بعدی بن بست کوچه اول شخص مرحوم محمد ابراهیم یادگاری است و بس .
حتما بخوانیدش .
خسته نباشی
کسایی رو که شما اسم بردید نمی شناسم ولی امیدوارم تمامی این مربیان عزیز همیشه سلامت و موفق باشند حتی شما دوست عزیز...!
از اینکه خاطرات خودتون و دوستانتون رو یادآور میشید خوشحال میشم
زندگی تان بی حاشیه و مسیرتان هموار...