خوشا زخم و زهر و سنگ . . .
جمعه, ۳ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۰۰ ق.ظ
می بایست زحمت کشید .
بعضی اوقات که شب و نصفه شب بیخوابی به سرم می زنه و از فکر کارهای نکرده ام مغزم سوت می کشه ، عزمم رو جزم می کنم که محکم پا روی خودم بگذارم که شاید از بابت شهید کردن غرور و تکبرم خدا برکتی به وقت و عمرم عطا کنه .
بیچاره شیطون ملعون از همین تکبر و غرور بود که رانده شد و من می خوام با شهید کردن غرورم شاید پدر شهید بشم و بدون حساب و کتاب بیفتم تو بهشت محبت و نظاره باریتعالی .
(تا حالا دو تا مرد با هم تو یک کارد دیده بودید؟)
(حاج ابراهیم همت خوشا به همتت)
در شبانه روزهای زندگیمون که به سرعت همین لحظاتی که چشم در مانیتور دوخته ام و دنبال کلید del می گردم ، می گذره ، برای تصاحب حقیر ترین آمال و آرزوهای نفسمون چقدر از وقت و انرژی مون رو فدا می کنیم (حالا دور از محضر ما که پا روی حقی و . . . بگذاریم) در حالی که حاضر نیستیم در راهی که اعتقادمون هست و می دونیم که بابت هر قدمش دهها قدم برامون حساب می شه ، اجرش رو به اندازه پر کاهی می گیریم ، ذره ای پا روی خودمون بگذاریم و از خیلی پفک نمکی های زندگیمون بگذریم تا شاید سیب عاقبت بخیری بهمون بچشونن .
می بایست زحمت کشید ، بی خوابی کشید ، گرسنگی کشید ، تشنگی کشید ، زخم زبان شنید ، زخم خورد ، سیلی خورد ، زهر خورد ، ناسزا شنید .
می بایست نیست شد تا هست شد .
یک عمره تو بهشت روضه سیدالشهدا (علیه السلام) بزرگ شده ایم و خط به خط مصیبتها و محنتهای حضرت ارباب رو از حفظیم ، ولی تا حالا با خودمون گفتیم که اگه ما هم تو اون دوره و زمونه زیست می کردیم جزء کدوم سپاه بودیم ؟
(ابراهیم زمان)
امام خمینی (ره) در جمله ای می فرماید که تکلیف همه ما را حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مشخص کرده است .
مگر نه آنکه «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا » در همه لحظات عمرمون و همه عرصه هایی که نفس می زنیم در صحرای امتحان کربلاییم و تکلیف روشن . هر لحظه سپاه باطل در مصاف با سپاه حق است و در این میان من و امثال من می بایست تکلیف خود را مشخص کنیم .
در کدام سپاه شمشیر می زنیم ؟ حق یا باطل .
میدان نبرد مشخص است ، کرب و بلا ، غم پیچیده شده در بلا ، اگر مرد میدان کرب و بلاییم بسم الله . . . خوشا زخم و زهر و سنگ . . .
(کوه توحید سید علی آقا قاضی)
توی My Documents لپ تاپم عکسهایی از شخصیتهای دوست داشتنی ام رو گزینش کردم و هر چند وقت یکبار سری بهشون می زنم و تو چشمهاشون نگاه می کنم تا شاید . . . محکم بشم .
چند تا از اونها رو قاطی سیاهه هام می ذارم تا شما هم لذت ببرید .
خوشا زخم و زهر و سنگ . . .
(مرد سکینه و رضا)
(حالا حالا ها باید بدویم تا بفهمیم که چی گفتی ای مرد . . .)
(شیر مرد عرب سید حسن نصرالله حفظهم الله)
( العبد )
(بچه شیر عرب _ زبر الحدید - حاج رضوان - عماد مغنیه)
(زیاد ازش نمی دونم فقط کشته مرده همین جمله اش هستم)