سیدعزیز (2)
پس از خاتمه جنگ ، چندتایی از بچه های جنگ دیده تهرونی دور هم جمع شدند و رفتند برای جهاد ، ولی نه از نوع تیر و ترکش و . . از نوع سازندگی ، باهم مبلغی از داشته هایشان را روی هم گذاشتند و شد سرمایه اولیه شرکت تعاونی کشت و صنعت 500 ولیعصر(عج) .
بقچه های لباس رو انداختند روی دوش و چفیه ها رو بستند دور کمر و رفتند جهاد سازندگی ، اینبار منظورم اداره جهاد سازندگی بود ، گفتند ما درد داریم و نمی توانیم آرام بنشینیم ، موجیم که آسودگی ما عدم ماست ، می خواهیم به آبادانی مملکتمون کمک کنیم ، اداره جهاد هم در شوره زارهای جاده قم جایی به وسعت بیایان ، به اندازه ای که چشمها کار می کرد زمین داد به این تعاونی تا بروند و آبادش کنند !
نخ تسبیح جمع رزمنده ها سید علی آقا بود همراه ایشان اخوی گرام (سید عزیز) ، آبرویی داشتند نزد جنگ رفته های تهرونی ، کمر همت بستند و در آن بیابان لم یزرع یاعلی گفتند و عشق آغاز شد .
جوونهای اون زمون و بزرگهای الان می گویند سید عزیز یه فولکس قورباغه ای داشت و تانکر آب رو می بست پشت اون و برای شوره زارهایی که می خواست آباد بشه آب می آورد . بعد پیگیری های زیاد یک کانکس گذاشتند سر زمین و شد دفتر تعاونی و این یعنی یه سایه روی اون زمین لم یزرع .
مسطح کردن زمین ، شخم زدن و چاه کنی و راه آب درست کردن و هزار تا کار دیگه که من بلد نیستم تا بیابانی بشود ، زمین کشاورزی ، همه رو خودشون دست به دست هم سر و سامان دادند . شبانه روزشون شده بود زمین جاده قم ، تا که جهادی کرده باشند از نوع سازندگی .
هر دونه درختی که می خواستند بکارند می بایست سید علی آقا می آمد و با دست خودش ، بعد از کلی دعا خواندن می کاشت و بچه ها با چند تا بیل جاش رو تو زمین سفت می کردند ، آفتابه آب هم کناری بود برای آبیاری .
نماز شب خوندن سید عزیز هم سوژه ای بود برای دست گرفتن جهادگران قدیم و رزمنده های جدید ، تا سر سفره های نان و پنیرصبحانه شون ، وسط بیابونهای قم صدای خنده شون به آسمان بره .
سید عزیز ما هنوز هم همون جهادگره و یک تنه مقابل راحت طلبی جماعتی ایستاده ، انگار هنوز که هنوزه با بیل داره به باغچه دل خیلی از ما جماعت مسجدی شخم می زنه تا بذر ایمان و محبت رو بکاره .
پای موعظه اش که می نشینید انگار با تمام ایمان و از انتهای وجودش کلمات را پیدا می کند . به کرات شنیده ام ازشون که مسجد خدا باید با ایمان مومنین آن آباد باشد ، باید خشت خشتش با ایمان مومنین بالا برود ، ملات خشتهای مساجد باید دلهای مومنین باشد ، کار مسجد کار دل است .
خیلی ها ، خیلی حرفها زدند و ایشان را متهم می کنند به عدم تساهل و تسامح ! وصله های لایتچسبک چسباندند ، خیلی ها دل کندند ، اما لرزه ای بر تصمیم سید عزیز وارد نشد و نمی شود .
چند باری نوای رفتن سر دادند تا جماعت خودشان را جمع و جور کنند ، وسط میدان ایستاده اند و به دنبال لبیک گو هستند . خود را مسئول دین مامومین و مومنین مسجد می دانند نه نمازخوان چند وعده نمازشان .
آن بیابان جاده قم و شرکت تعاونی ، بعد از آن سالهای جهاد به تعاونی برتر در سال 91 استان تبدیل شده است ، باغ پسته ، 2520 مترمربع تاسیسات اداری ، انبار و دامداری – کارگاه تولید کود شیمیایی – پست برق 20 کیلووات ، 64000 مترمربع کانال آبرسانی- 10 حلقه چاه عمیق – 1260 راس گوسفند مولد -13نفر شتر داشتی (مولد) – 5 ایستگاه پمپاژ آب و . . . گوشه ای از توفیقات جهادگران است .
پ ن :
1) 1- با پیگیری های حقیر کاشف به عمل آمد ، گویا اندک سهمی که سید عزیز از سرمایه گذاری اولیه در این شرکت داشته اند را سالها پیش رسما بخشیده اند .
2 - 2- عکسهایی که در متن آورده ام به گمانم همان بیابانهای قم است . (باغات 500 ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف)
2- 3- کتاب کوچه نقاشها (خاطرات سید ابوالفضل کاظمی) انتشارات سوره مهر که به چاپ هفدهم رسیده است گوشه ای از خاطرات بچه رزمنده ها از سید علی آقا نجفی را آورده است ، سفارشتان می کنم به مطالعه اش .
سلام
واقعا که بعضی از ما انسانها از آن بیابان ها هم خشک تر هستیم و اجازه رشد به خود نمی دهیم بخاطر نفسمون