چلچله

اینجا نه جای ماندن که گاه رفتن است . . .

چلچله

اینجا نه جای ماندن که گاه رفتن است . . .

چلچله

a.chelcheleh@chmail.ir وبلاگ چلچله

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هیئت محبان فاطمه الزهرا س» ثبت شده است

نجف الاشرف - بیت الحسن غزالی 

با زبان سلیس فارسی و با لهجه عراقی ، پرسون پرسون سراغ بیت حسن غزالی رو گرفتیم . بعد از چند بار پرس و جو تازه فهمیدیم راننده سوناتا کلی مرام به خرج داده و ما رو  دقیقا رسونده سر خیابون حسن غزالی اینا .

پاچه هام رو بالا دادم و با دمپایی پلاستیکی ام ، شالاپ شالاپ رفتیم سمت خونه حسن آقا ، خیابان بی لامپ و تاریک رو رد کردیم که دیدیم چند فقره چشم به ما زل زدند ، بچه های خودمون بودند که تو تاریکی محض منتظرمون وایستاده بودند . بعد از سلام و احوال پرسی پیچیدیم توی یک کوچه و رفتیم  به سمت منزل حسن آقا غزالی . وسطهای کوچه بعد از یک برآمدگی یک خانه نیم ساخته که درب هاش باز بود دیده می شد . بچه ها می گفتند حسن آقا با همسایه روبرویی شون که خانه بزرگتری داره صحبت کرده و نصفی از بچه ها منزل ایشان مستقر هستند .

وارد خانه که شدیم و از یک حیاط کوچک گلی رد شدیم و وارد اتاق شدیم . همه ی بچه ها دور تا دور اتاق نشسته بودند و با دیدن ما ، کلی تحویلمون گرفتند و برامون جا باز کردند . برادر حسن آقا استقبالمون آمد و با دیده بوسی از بچه ها زمین گیر شدیم .  

چند دقیقه ای به من چطورم و تو چطوری و داداشت چطوره گذشت و رفتیم سراغ کلیات ! وای فای رایگان حسن غزالی به راه بود و کور از خدا چی می خواد ؟ یک وای فای مفت !!

شروع کردیم به پیام فرستادن و عکس رد و بدل کردن با پایتخت . چند روزی بود از بچه هام تو تهران خبر درست و درمونی نداشتم . چند تا عکس فرستادم و گپی با همراه اولم زدم . . .

بحث بین بچه های کاروان ارز و دینار بود می گفتند بازار نرم افزار "بله" برای خرید ارز داغ داغه . . .

بچه ها به من می گفتند تو نرم افزار "بله" ثبت نام کن و بعد از گرفتن دینار ، همون جلو در بانک دلالها با اختلاف سیصدهزار تومان می خرند . در کسری از ساعت سیصد هزار کاسبی !  صف و شلوغی بانکها هم چند روز اول بوده که مردم احتیاج داشتند ، الان فقط دلالها و کاسبها دنبال دینار هستند . حرص پول بی زبان هوش و حواس رو از منم گرفت و شروع کردم با گوشی ام ور رفتن که ثبت نام کنم و سیصد هزار بزنم به جیب مبارک .   

دست به کار شدم و یکی ، دو ساعتی که اونجا بودم بیش از 50 یا 60 بار تمام شرایط بانکداری جمهوری اسلامی رو قبول کردم تا یکصد هزار دینار به قرار هر 1000 دیناری 9600 تومان بگیرم ولی آخرش با پیغام خطا مواجه شدم . بچه ها چراغ رو خاموش کرده بودند و اصغر رامندی داشت امین الله می خوند . . . اَلسَّلامُ عَلَیک یااَمینَ اللَّهِ فى‏ اَرْضِهِ، وَحُجَّتَهُ عَلى‏ عِبادِهِ، . . . کد ملی ده رقمی خود را به دقت وارد کنید :  بازگشت به مرحله قبل  . . . اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسى‏ مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک‏ راضِیةً بِقَضآئِک . . . شماره گذرنامه خود را وارد کنید . به عنوان نمونه : p12345678 بازگشت به مرحله قبل . . . مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْیا بِحَمْدِک وَثَنآئِک . . . لطفا کمی صبر کنید . . . در استعلام اطلاعات مشکلی پیش آمده است . بازگشت  اَنْتَ اِلهى‏ وَسَیدى‏ وَمَوْلاىَ . . .

گریه ام گرفته بود . . . نه از آجر شدن نان و راه ندادن تکنولوژی اختصاص ارز زیارتی توسط دولت فخیمه بلکه به خاطر اَنْتَ اِلهى‏ وَسَیدى‏ وَمَوْلاىَ . . .  انصراف دادم و گوشی و وای فای و همه ی کوفتی هاشو خاموش کردم و نشستم پای روضه . . .




یکی از فایلهای دو دقیقه ای نجف (بقیه فایلها هم موجود است )


رفتیم در خونه ی مادر خوبیها حضرت زهرا سلام الله علیها

حاج قاسم سنگ تموم گذاشت . حال مجلس هم خوب بود . به ذهنم رسید این مجلس از اون مجلس های موندگاره . بازم کوفتی(موبایل) رو روشن کردم و صدای روضه رو تو تراکتهای 2 دقیقه 2 دقیقه ای ضبط کردم . . .

وسط سینه زنی و ذکر گفتن چند تایی بچه و آدم بزرگ اومدند و کنارمون سینه زدند و ذکر گفتند . حاج قاسم هم مثل همیشه خوش سلیقگی کرد و ذکر های عربی زیاد می گفت و استفاده کرد تا اونها هم حالی ببرند .

محبوب من محبوب عالمی است .

چراغها رو روشن کردند و سفره پهن شد . خدا برکت به زندگی این بنده خدا بده به اندازه 15 مرد جنگی از غذا و نان و سبزی و پیاز و هندوانه و نوشابه و میوه و . . .



  از دوره ای که جزو بازیگوشهای مسجد بودم و یواشکی انتهای بن بست کوچه اول 1 سینه می زدم ، چشمم به دست میوندار هیئت بود . داود عابدینی و چند تا دیگه از بزرگترها که اسمشون رو بلد نیستم ، وسط کوچه می ایستادند . آقا داود چفیه مشکی به کمر می بست ، انگار وسط میدان کارزار شمشیر می زند . شور و حرارتش تا انتهای مسجد می رسید .

     از اون دوره یاد گرفتم و تا حالا سعی ام بر این بوده که خودم رو با دست میوندار هماهنگ کنم . تک نزنم و سرخود ذکر عوض نکنم . شش دانگ حواسم به میوندارم باشه و با شور اون شور بگیرم .

   به امر غبار دات بلاگ دات آی آر ، چند خطی از سفره محرم امسال می نویسم .

    بسم الله

   قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) : ان للحسین علیه السلام فی بواطن المومنین محبه مکنونه .

 روزی سفره امسال محرممان حدیثی از کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) بود ، بد جور دنبال فایلهای صوتی سخنرانی ها هستم . باید از سه خوان محمد و اصغر و شیخ بگذرم تا بتوانم بحثها را یکبار دیگر گوش کنم .

   به سنت هر ساله ام ، امسال هم از هر گوشه مجلس ناخنکی زدم . سینه زدم ، ریموت کنترل بودم ، انتهای مسجد نقش لولو خورخوره رو ایفا کردم ، چایی دادم ، غذا پخش کردم و . . . (بسوزه پدر ریا !!)  سالهای گذشته آشپزخانه هم می رفتم و دستی توی دیگ داشتم ، که امسال جرأت نکردم سمتش برم .

  امسال هم مثل پارسال قلکهای گلی پخش کردند البته نه به شکل و قیافه سال گذشته ! روی قلکهای پارسال هیئت با خط زیبا و کلی دل ! اشعار زیبای محرمی نوشته شده بود و قلکهای امسال با خطی در حد ابتدایی اسم هیئت نگارش شده بود . بچه ها هم دست گرفته بودند و دو تا قلک رو کنار هم می گذاشتند و پیشرفت همه جانبه رو به رخ می کشیدند .

  توی شب لولو خورخوره بودنم که به گوشه و کنار مسجد رفت و آمد داشتم به شدت گوشی های خلق الله به چشمم اومد . طرف از درب ورودی که داخل می شد اندازه یک پیش دستی گوشی ! از جیب اش در می آورد و اول از همه جلوی پایش نورافشانی  می کرد  . . . کل مجلس و حواس جماعتی رو پرت می کرد تا گوشه ای که کسی متوجه اش نشه ، بشینه . تازه شروع می کرد بازی کردن و . . . امان از دقایقی که به مراحل حساس بازی برسه و با تمام بدنش بخواد غوله رو گیم آور کنه . . . خوب بنده خدا توی خونه ات می شستی راحت تر نبودی ؟ !  خدا از شما هم قبول کنه . . .

   در طول دهه اول محرم ، مسجد از زمان نماز مغرب و عشا که ساعت 5 باشه تا ساعت 11 شب ، چند بار پر و خالی می شد . بسته کاملی از عزاداری به سبک جوان پسند و سنتی ارائه شد . چهره هایی بین جمعیت می دیدم که شاید تا الان ندیده بودم . اگر خوب دقت کنیم تازه متوجه می شویم که چقدر ظرفیت خالی در مسجد داریم . حالا کجاست توانی که این همه جوان را جذب کنه !   

   به لطف حضرت ارباب صله رحمی هم از رفقای قدیمی کردیم . خیلی از دوستانی که از محل رفته اند یا کمتر فرصت می کردند هیئت بیایند در شبهای محرم به عشق ارباب می آمدند و دیدار تازه می کردیم . بعضا بچه بغل یا با کالسکه و . . . خدا محبان حضرتش را بیشتر کنه .   

  حواسمان نبود ولی به برکت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در طول دهه باران هم آمد . قطره هایی از نعمت الهی که هر کدامشان علی اصغری را در صحرای تفتیده کربلا سیراب می کرد . خدا نزول برکات را از شیعیان امیرالمومنین دریغ نفرمایند .   

   در مجلس داری مان خیلی گرفتار ظواهر شده ایم این ظاهر بینی در مواقعی به سطحی نگری هم دچارمان کرده است . شرح و بسطش باشد شاید بعدترها حالی بود و بیشتر قلم فرسایی کردم .

  امسال به سنت قلکهایمان و پیشرفت همه جانبه مان ، عکس یادگاری هم نیانداختیم . البته بگذریم از اینکه عکاسمان دوشب متوالی اعلام آمادگی کرد ولی . . . خدا هم از عکاس قبول کنه و هم از . . .

   سفره آل الله همیشه پر برکت و از بهترین رزق و روزی سرشار ، هر کس به اندازه ظرفش و ظرفیت اش می برد . خدا از همه قبول کند . 

-----------------------------------------------------

1) بن بست کوچه اول : عنوانی برای بقچه هایی از کوله بار چلچله است که در وبلاگ چلچله انتشار یافته است . ادامه دارد . . . ولی شاید وقتی دیگر . . .  

   با سلام خدمت تمامی عزیزانی که اندک وقتی را به سیاهه های حقیر اختصاص می دهند و یا به صورت جدی مطالب را دنبال می فرمایند .

   بسیاری از دوستان و خوانندگان به طرق مختلف ، حضوری ، کامنت عیان ، پیام پنهان و . . . حقیر را مورد عنایت قرار می دهند که جا دارد از اظهار لطف ایشان خاضعانه تشکر نمایم  . 

      نکاتی به ذهنم رسید که شایسته است تا با شما خوبان درمیان بگذارم ، نوشتن خاطراتم به چندین و چند دلیل اتفاق افتاد.

 در مخزن خاطراتمان بسیاری از جمله های مشترک وجود دارد که هر کداممان به فرآخور ظرفیتهای وجودی خویش و از منظر خود به آن نگریسته ایم و من نیز هم .

   

 فکر می کنم در میان گذاشتن نظرات متعدد ، به وسعت دید فرد کمک می کند و در عین حال رشته های دوستیمان را محکم ترگذشته می کند . همراه شدن ، همسو شدن و . . .  

هیئت محبان فاطمه الزهرا مهرابادجنوبی

         ابراهیم ما رو تو هیئت پاگیر کرد و خودش رفت ، تو مرامش نبود تنها بذارتمون ، ولی دست زمونه اینطوری براش نوشت و برامون خواست .

سلام ! 

تعجب نکنید ، اشتباه نشده ، این پیراهن مشکی محرمم است . حالا چرا قاطی حکایت بن بست نشینان شده ؟ تا انتها بخوانید متوجه می شوید . 

   سالهای 76 و 77 برای طیف بچه های ما سالهای طلایی بود . بیشتر اوقاتمون سرمون تو بحث و کتاب و این جور چیزها بود . روزی بر ما نمی گذشت مگر آنکه کتابی ، مجلسی و بحثی نداشته باشیم ، مربی های اون دوره آقا مجید . ا و آقا محسن . ر بودند و آقای باقرزاده که از هم دانشگاهیهای آقا محسن بود خیلی هوای ما رو داشت . عزیزانی که بی شک تاثیرات شگفتی در پی ریزی بنیانهای فکری من و خیلی از رفقای من داشتند . بگذریم که الان کمتر توفیق دیدارشون نصیبمون می شه ، ولی ما هنوز هم به چشم آقا مربی بهشون نگاه می کنیم . خدا حفظشون کنه .

بسم الله الرحمن الرحیم   

سلام دوستان چلچله ! 

    چلچله همیشه از داشتن شما همراهان گرامی به خود می بالد . اکنون پس از چندین ماه از پر گرفتن در فضای مجاز ، فرصت نگاه شما گرامیان را مغتنم شمرده و به خود اجازه داده ام تا چند خطی از خود بنگارم.


باسمه العزیز


  شب های جمعه شب زیارتی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است و ما که پای رفتنمون در گرو اندازه قدمهامونه و زمین زیر پامون نمی چرخه همین جوری لنگ لنگون میریم هیئت .

    میریم پای روضه سیدالشهدا (علیه السلام) . البته درسته قلب محبین حضرت حرمشونه . ولی ما که از قلب خلاصیم ، میریم جایی که حداقل ۴ تا محب واقعی نفس میزنند و اینجوری میریم زیارت سیدالشهدا (علیه السلام) 

بین الحرمین ما میون دوتا سینه زن حضرته .

    وقتی همیشه دیر میرسم هیئت با عذر خواهی خودمو جا می کنم میون بین الحرمین دوتا محب تا اسم منم بره تو لیست گلدونه های مادر .

وعده ما بین الحرمین حضرت حسین (علیه السلام)

یاعلی

لطفا روی عکس های زیر کلیک کنید

هیئت محبان فاطمه الزهرا سلام الله علیها (سال 1390)


هیئت محبان فاطمه الزهرا سلام الله علیها (سال 1391)