سالهای حدود دهه هفتاد بود ، اخوی در فضای قرآنی غوطه ور بود و من هر از گاهی نمی می چشیدم و آخر این شد که حالا هستم !! یعنی الان هیچم . یعنی از اول هم خیس هم نشدم !!
جمعه های کودکی منزل پدری به معنای واقعی کلمه عید بود ، صبحها تا 9 خواب ، نظافت خانه و حمام رفتن بچه های قد و نیم قد به نوبت ، بساط مفصل ناهار ظهر جمعه که ضیافت هفتگی منزل ما بود .
- ۸ نظر
- ۰۳ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۴۵