چلچله

اینجا نه جای ماندن که گاه رفتن است . . .

چلچله

اینجا نه جای ماندن که گاه رفتن است . . .

چلچله

a.chelcheleh@chmail.ir وبلاگ چلچله

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سفرنامه» ثبت شده است

نجف الاشرف

از بعد ازظهری دنبال راننده اتوبوس بودیم . درب اتوبوس رو قفل کرده بود و معلوم نبود کجا رفته . . . تلفن ها هم که تو عراق برای ما بیشتر نقش دوربین عکاسی داشت تا وسیله ارتباطی .  

کوله های همه کاروان تو اتوبوس و دستمون کوتاه . . . .

تا عصری معطل موندیم تا نقش اول این تراژدی سر و کله اش پیدا بشه . نزدیکهای اذان مغرب بود که با آقا مجتبی به شور نشستیم و تصمیم بر این شد که بریم و پای اتوبوس بنشینیم تا آقای راننده ظهور کنند .

باز هم انتهای کوچه بغل مدرسه و کوچه ی گل آلوده و آب گرفته .

گربه های باحالی داره اینجا نمی دونم گربه های اینجا زبون فارسی حالیشونه یا نه ! "پیشت" به زبان عربی چی میشه ؟؟!!! تا می گفتم "پیشت" عوضِ اینکه مثل گربه های تهران فرار کنند زل می زدند تو چشمهام و نگاه می کردند . انگار طلبی داشته باشند . شاید پیشت به زبان گربه ای عربی مثلا یعنی نیگاه کن . . . شاید هم حرف بدی باشه که اینطوری نگاه می کردند ! استغفرالله . . .

البته به گمانم "پیشت" از آن کلمه هایی باشه که بین المللیه مثل الو یا اکی یا . . .  

 یک تکه کارتن پیدا کردیم و روی ی سکوی سیمانی کنار اتوبوس تا یکساعتی بعد اذان گربه بازی کردیم تا اینکه سر و کله آقا راننده پیدا شد . ی شلوار کردی دونفره پوشیده بود و ی چفیه هم بسته بود به کله اش و با خانمش رفته بودند زیارت ، میگفت ایلامی الاصله و کلی رفیق تو نجف و کربلا داره . . .

اولش رفتم تو فاز کَل کَل . . . کُلا بی فایده بود . من حرف خودم رو می زدم و اون هم حرف خودش رو ، به این نتیجه رسیدم که یا کَل کَلِ ما خَرابه یا کَل کَل ما براش دَردودله . . . بیخیال شدیم و گفتیم که حالا اشکال نداره برو تو ماشین تا بیایم وسایلمون رو ببریم .

 با هر زحمتی بود خرده وسایلی که داشتیم کشون کشون از جوبهای خالی و کوچه های پر آب ! کشوندیم تا مجتمع و از اینجا تازه زندگی مون شروع شد .

دوش گرفتن با آب گرم توالت رو از سفر قبلی ام با اکبر اقا داشتم . پارسال وسطهای پیاده روی مون (شاید حدود عمود 450) وایستادیم تا خستگی در کنیم . اکبر رفت و برگشت و گفت بچه ها این موکبه دستشویی های خوبی داره چند دقیقه همینجا باشید تا من بیام .

من و هم راهم (خانمم) هم تا ی شکاری تو موکبهای اطراف رفتیم ، دیدیم اکبرآقا رنگ و رو گرفته و با چفیه داره کله اش رو خشک می کنه . . . بد برداشت نکنید ، اکبر آقا رفته بود حمام ، اون هم تو دستشویی ! ! 

شب شده بود که حاج قاسم گفت بیایید بریم به بچه های هم کاروانی تو اتوبوس دوم ، ی سر بزنیم . تلفن که تعطیل بود فقط ی پیامک داشتیم به ادرس میدان مسلخ یا ساحه المسلخ ، همون کشتارگاه خودمون .

بچه های اتوبوس دومی چند سالی بود تو ایام اربعین مهمان خانواده ای بودند به اسم حسن غزالی .

لباس پوشیدیم و راه افتادیم تو خیابون یا همون شارع خودشون .

به زبان بی زبونی راننده ها رو فهم می کردیم که میخایم بریم ساحه المسلخ ..... ی تویوتای کمری تاکسی گیر انداختیم و آقا مجتبی به زبان ثلیث فارسی با لهجه قزوینی متمایل به عربی گفت میخایم بریم مسلخ .... یارو هم هاج و واج نیگاش می کرد .  خلاصه یارو فهمید و گفت 7 دینار عراقی کلهم میگیره تا مسلخ ..... رفتیم تو حساب و کتاب که 7 تا13000 تومان حدود 100 هرار تومان میشه .... خیلی گرونه . لا لا . . .

چندتا گاری موتوری هم خفت کردیم که کلا نمیفهمیدن ما چی میگیم البته مسلم بدونید که مشکل از اونها بود که نمی فهمیدن ما چی می گیم . . . ما که مشکل نداشتیم و نداریم . . . الان مگه شما با نوشته های من مشکل دارید ! نه !! پس دیدید مشکل از اونها بود !

البته شاید هم اصلا حال نداشتند که بفهمند ما چی می گیم .

یکیشون تا 4 دینار هم باهامون راه اومد ولی باز 4 تا 13000 میشه 52 هزار تومان . . . خیلی بالا بود .

دردسرتون ندم خلاصه اش ی سوناتا تور کردیم به قرار نفری 1 دینار عراقی یعنی کلهم اجمعین 39 هرار تومان تا ساحه المسلخ الی بیت الحسن غزالی .

بنده خدا ی جایی توی تاریکی نگه داشت و گفت مسلخ ! حساب کردیم و شکرا جزیلایی حواله کردیم و پیاده شدیم . خیلی اوضاع بی ریخت بود . من که کلا جورابهام رو انداختم بیرون و پابرهنه با دمپایی و پاچه های بالا کشیده راه افتادم . از دیروز که بارون اومده بود خیابانهاشون پر گل و لای بود . هوا هم تاریک و خیابانها هم بدون چراغ و لامپ و روشنایی .


سلام 

واقعیت روم نمیشه از خواندن چلچله دم بزنم . . . بعد این همه تعطیل بودن .... ببخشید . 

ی سفر عاشقی پیش اومد و ی چند جمله ای نوشتم . . . شاید چند شماره ای سرتون رو درد بیارم ولی به نظرم رسید برای تکمیل مسیر عاشقی باید تولیدات نوشتاری هم در کنار دیگر ابزار به کمک بیاد . من هم شاید ذره نمکی و نخودی تو آش این مسیر بندازم . 

یک نکته : این چند خط رو تو ایام سفر نوشتم . شاید چند شبی درگیر بودم که تکمیل و اضافاتی بهش بزنم  ولی دلم نیومد . . . اونها تو چه فضایی نوشته شده بود و اضافات تو چه فضایی . . . هنوز تصمیم به تکمیل نگرفتم . . . تا ببینم چی می شه . (تجربه شد که اگر به شرط حیات خواستم از اربعین بنویسم حتما در حین سفر امادگی داشته باشم )  

---------------------------------------------

مسیر عاشقی

منی که ی عمری از شلوغی فراری بودم عشق می کردم از این سیل جمعیت ....

مثل دریا ندیده ای که افتاده باشه تو زلالی دریا .... موج های جمعیت هر چه بالا و بالاتر می رفت حظ من بیشتر و بیشتر می شد . عشق کرده بودم از این همه .....

محبوب من محبوب دریا دریا موج خروشانه ....

چقدر دوست داشتنی و چقدر لذت بخش . گیتهای ورودی مرز مثل رود بی توقف جریان داشت می خروشید و موج می زد .

دیگه تو مرز مهران نه جای اتوبوس بود و نه ماشین و نه آدم ..... سراسر عشق بود و شور بود و عاشقی ....

چقدر من خوشبختم .... چقدر ما خوشبختیم ..... محبوب دل ما محبوب عالمی است .....

در این معرکه ی دریا دریا موج و اوج ، آسمان نیز خودی نشان داد و رعدی و برقی ..... طوفان شده است .... آسمان و زمین سنگ تماممان گذاشته اند ..... چه خوش طوفانی و چه لذت بخش است غریق این طوفان شدن .... نوش جانمان این دریا و این موج و این رعد و این برق و این طوفان و ..... محبوب من محبوب عالمی است .

 3 آبان 97

 ساعت 10 و 47 دقیقه عراق مرز مهران